شعر ، داستان، حکمت و مطالب جالب پرورشی

باران حکمت 12- تعّرض بدحجابها به ملک خدا!



تفسیر آیه ی  شریفه: « مالک یوم الدین» (حمد/4)

سوره حمد را «مادر قرآن» می‏نامند چون حرف‏های مادر و کلیدی در آن آمده است

یادت باشد تو وقتی می‏توانی بگویی: آتش زدم به مالم که مال، مال خودت باشد، یعنی مالک آن باشی و گرنه حق نداری حتی یک نخ کبریت به آن نزدیک کنی. از شرع و عقل هم که بگذریم قانون می‏گوید هر گونه تصرف در ملک دیگران باید با اجازه مالک باشد. و خدا در این سوره خود را مالک معرفی می‏کند و در سوره دیگر خود را مالک همه چیز.

و لله ملک السماوات و الارض (آل عمران/189)

یعنی همه چیز ملک خداست.

پس این بدن ما نیز ملک اوست و بخاطر همین است که خداوند حتی روی نوع پوشش ما هم نظر دارد. یا مثلاً می‏گوید: حق نداری حسود، مغرور یا بخیل باشی، چون ما را ملک خود می‏‏داند و می‏گوید: در ملک من نباید حسادت و غرور و بخل وارد شود، و این درست مثل این است که کسی به شما بگوید حق ندارید در خانه من زباله بریزید و درست هم می‏گوید.

مشکل بشر این است که خود را مالک می‏‏داند و به همین خاطر هم هست که هر روز خود را نوعی بزک کرده و آرایش می‏کند و به برزن و بازار می‏آید و کسی هم نمی‏تواند بگوید: آقا یا خانم! بالای چشمتان ابروست!

این حس مالکیت عجب حس خطرناکی است!

کسی تعریف می‏کرد که در تلویزیون انگلیس میزگردی درباره پوشش و حجاب بانوان برگزار شده بود، و هر کس نظرات خود را می‏گفت، یک‏مرتبه خانمی که در آنجا حضور داشت برخاست و لباس خود را از تن بیرون کرد، و داد و فریاد به راه انداخت که این بحث‏ها چیست که مطرح می‏کنید، این تن، تن من است بخواهم می‏پوشانم، نخوانم نمی‏پوشانم و به کسی چه مربوط که در حریم زندگی خصوصی من دخالت داشته باشد!

و قرآن در سوره حمد که آنرا ام‏الکتاب و مادر قرآن می‏نامند یک حرف مادر و کلیدی دارد و آن هم این است که: ای انسان! خیال مالکیت را از سر خود بیرون کن، و هیچ کاری بی‏اجازه نکن نه فقط درباره دیگران حتی در باره خودت!

پس هر جوری نپوش، هر جوری حرف نزن، هر چیزی را نبین.

یعنی درست مثل سیستم اداری که حتی یک خودکار را بی‏اجازه نمی‏شود جابجا کرد و برای هر کاری باید مجوزی مکتوب داشته باشی یا مثل حقوقدان‏ها که در محکمه اگر چیزی گفته یا می‏نویسند براساس یک بند یا بندهایی از قانون است و گرنه پذیرفته نخواهد شد، ما نیز هر کاری می‏کنیم بدون مجوز مجاز نمی‏باشد، و بقول معروف:

بزن تا بریم معنا ندارد.



:: موضوعات مرتبط: باران حکمت، ،
:: برچسب‌ها: تفسیر تمثیلی آیه مالک یوم الدین,
نویسنده : طاهر ماستری فراهانی
تاریخ : پنج شنبه 15 اسفند 1392
زمان : 23:25
باران حکمت 11- خدا گز نکرده نمی برد!


 

تفسیر آیه شریفه: « الرحمن الرحیم »

رحمت و لطف آدمی را بنده و مطیع ساخته و کم لطفی و بی‏مهری بنده را نافرمان و گریز پای می‏سازد.

بنده ی حلقه به گوش ار ننوازی برود      لطف کن لطف که بیگانه شود حلقه به گوش

از این‏رو خداوند که همه را بنده و مطیع خود می‏خواهد از رحمت و مهر خود یاد می‏کند.

و این خود درسی است برای همه ما که اگر می‏خواهیم فرزندان، همسر، دوستان و شاگردان ما پا به پای ما بیایند و همراهی و همدلی با ما کنند باید رحمت و محبت و لطف را از یاد نبرده بلکه آن را سر لوحه رفتار خود سازیم.

محبت و احسان چیزی است که حتی حیوانات هم حس می‏کنند.

اگر می‏بینید در سیرک‏ها حیوانات درنده‏ای مثل شیر مطیع و فرمانبردار می‏شوند از آن‏روست که از صاحب خود محبت دیده‏اند.

یکی می‏گفت: خود دیدم که کسی قطعه‏ای گوشت به حیوانی می‏داد و آنگاه دستی بر سر او می‏کشید و بعد هم با اشاره از او می‏خواست که معلق بزند، و می‏زد.

هر کسی که آبرو و عزت بیشتری می‏خواهد بسم‏الله

البته یادت باشد که رحمت خدا اندازه دارد، او هم مثل بزازها گز نکرده نمی‏برد، با این فرق که مثل بزازها اندازه را از شما نمی‏خواهد، چون این شمایید که برای بزاز اندازه تعیین می‏کنید و می‏گویید: این اندازه را می‏خواهم و او هم می‏دهد و هر چه بیشتر بهتر.

ولی خیاط‏ها کاری به زبان شما ندارند، اگر به آنها بگویید اندازه دور کمر شما 50 سانت بیشتر نیست او نمی‏پذیرد بلکه او به حجم اندام شما نگاه می‏کند.

خداوند هم دقیقاً همین‏طور است با اندازه کار می‏کند، یعنی رحمت و عزت و آبرو و رزق را به اندازه می‏دهد.

«و ما ننزّله الا بقدر معلوم»

و اندازه‏ها را هم از زبان شما نمی‏شنود بلکه نگاه به عمل و رفتار و کردار شما دارد:

« سیری الله عملکم »

بنابراین هر کس که عزت و آبروی بیشتری می‏خواهد بسم‏الله، یعنی به جای آنکه فقط دست به دعا شود باید به عمل روی آورد، و اعمال بزرگ‏تر و قابل توجه تری از خود نشان بدهد. همان‏طور که هر کس می‏خواهد لباس بزرگ‏تری داشته باشد باید در حجم و بزرگی و فربهی اندام خود بکوشد، چون خیاط عاقل اندام را می‏بیند و گرنه اگر بخواهد به حرف مشتری گوش کند بازار خود را کساد و تخته کرده است.

و خدا حکیم است یعنی مطابق اندازه‏ات رفتار می‏کند آنهم اندازه‏ای که داری نه اندازه‏ای که می‏گویی و یا می‏خواهی،

او سجاده و سجاده نشینی تو را نمی‏بیند او رابطه تو را با دوست و برادرخود که سال‏ها پیش بر سر یک حرف پوچ به هم خورد و هنوز هم که هنوز است وقتی همدیگر را می‏بینید روی گردانده و هر کدام به راهی می‏روید می‏بیند و بر همین اساس تصمیم می‏گیرد.

و یا او نماز اول وقت در مسجد بازار را نمی‏بیند بلکه دعوا و نزاع تو را با صاحب مغازه بغل دستی می‏بیند که بر سرش فریاد کردی که چرا فلان جنس را ارزان فروخته و قیمت بازار را شکسته است، او این صحنه را می‏بیند و بر همین اساس تصمیم می‏گیرد.

 



:: موضوعات مرتبط: باران حکمت، ،
نویسنده : طاهر ماستری فراهانی
تاریخ : جمعه 27 دی 1392
زمان : 12:2
باران حکمت 10 - مرغوبترین جنس خدا در بازار دنیا


 

تفسیر آیه شریفه: « الرحمن الرحیم »

مغازه دارها جنسی را بیشتر می‏آورند که حاجت و نیاز مشتریان به آن بیشتر باشد.

واینکه خداوند نیز بخشندگی و مهربانی خود را در این سوره به تکرار یاد کرده و برای دومین بار می‏گوید: «الرحمن الرحیم» ازهمین روست، زیرا بندگان خود را خوب می‏شناسد که تشنه بخشندگی و مهربانی‏اند.

از سویی خوب می‏داند که آنچه بشر را گم و گمراه کرده و به بندگی دیگران دعوت می‏کند همین دو اصل یعنی بخشندگی و مهربانی است.

ما اگر خدا را بخشنده و مهربان می‏یافتیم پا به پای او رفته و بنده و فرمانبردار او می‏شدیم. یادش به خیر! روزگار جبهه بود، جمعی حلقه وار بر سفره‏ای نشسته بودیم و شاید از آن جمع پاره‏ای هم اکنون در جوار رحمت حق باشند، گوارایشان باد، بگذریم، بزرگی هم نشسته بود و کار زیبایی کرد، او یک لقمه گرفت به بغل دست خود داد و از او خواست تا به بغل دست خود بدهد و از او نیز همین را خواست تا رسید به من که در آن آخر نشسته بودم و با لبخند زیبا و نگاه عمیق خود به من فهماند که: مال شماست بخور و من بجای اینکه از بغل دستی خود تشکر کنم از او سپاس‏گزاری کردم، و کار درست هم همین بود، حال فکر می‏کنم اگر نابینا بودم سپاس من رنگ دیگری می‏یافت و از کسی مثل بغل دستی خود ممنون و سپاسگزار می‏شدم که هیچ‏کاره بود!

حال داستان ما و نعمت‏هایی که به چنگ می‏آوریم از همین دست است.

بخشنده اوست، ولی نه مستقیم بلکه دست به دست می‏چرخد تا به ما برسد ولی بیچاره ما که نابیناییم و بخشنده حقیقی را نمی‏بینیم و از این‏رو دستان بغل دستی خود را می‏فشریم.

و قرآن آمد تا آدم‏ها را بینا کند و به سوی بخشنده و مهربان خود هدایت کند.

آمد بگوید: ید الله فوق ایدیهم

آمد بگوید: ای شما که بر سفره دنیا نشسته‏اید و تنها دست‏های دیگر را می‏بینید یادتان باشد بالای این دست‏ها دست دیگری است که او خداست و اوست که به اینها بخشیده است پس بخشنده را دریابید و بفهمید و درست هم بفهمید.

مردم اندر حسرت فهم درست

و البته اگر بشر بخشنده و بخشاینده را یعنی رحمان و رحیم خود را می‏شناخت و می‏فهمید که بخشنده و مهربان او کیست، دیگر راه خود را مثل آب پیدا می‏کرد و از این گمراهی و سرگشتگی فارغ و رها می‏شد.

خیلی‏ها می‏خواهند بگویند بخشنده‏اند حال آنکه به قول یکی از بزرگان «ستاننده‏اند» و مثل هوای گرم که از آب می‏کاهد از انسان می‏کاهند.

و خیلی‏ها هم می‏خواهند بگویند اگر چیزی می‏بخشند از سر مهر و محبت است و تنها به خاطر گل روی شماست حال آنکه کم می‏دهند تا بسیار برداشت کنند و به قول معروف آب می‏‏دهند تا گلاب بگیرند.

پس به قول آن بزرگ: دیگران یا رحمان و بخشنده نیستند و یا اگر هستند رحیم نیستند، یعنی از سر مهر و مهربانی نمی‏بخشند.



:: موضوعات مرتبط: باران حکمت، ،
:: برچسب‌ها: تفسیر تمثیلی قرآن کریم,
نویسنده : طاهر ماستری فراهانی
تاریخ : پنج شنبه 5 دی 1392
زمان : 21:31
باران حکمت 9 - اگر دنبال آدم شدن هستی بسم الله!




 

تفسیر آیه ی شریفه : الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعَالَمِینَ(الفاتحة/2)

بوی خوش‏ امید از جای جای کتاب خدا «قرآن کریم» به مشام می‏رسد، چرا راه دوری برویم، نمونه‏اش همین سوره حمد که در آن خداوند را به «رب العالمین» یاد می‏کند.

«رب‏العالمین» در جواب آدم‏های مایوس و نومیدی مثل من و توست که با خود می‏گوییم:

صلاح کار کجا و من خراب کجا؟

ولی خدا می‏گوید: من رب‏العالمین هستم، یعنی هستی را و همه چیز را تربیت می‏کنم پس تو جای خود را داری، تو که از کلم و کرفس کمتر نیستی، البته به شرط اینکه تو هم خود را مثل همان کلم و کرفس به من بسپاری و تسلیم من باشی، یادت هست در رحم مادر یک لخته خون بودی یا پیش از آن نطفه بودی اما خودت را به من سپری و دیدی که چه صورت‏گری کردم و از نطفه و خون چه ساختم! حالا هم داستان از همین قرار است اگر خودت را به من بسپاری از تو یک آدم می‏سازم.

همین خورشید را نگاه کن یک روزی دود بود اما خود را به من سپرد و من هم او را خورشید عالمتاب ساختم.

پس جای هیچ نومیدی و یاس نمی‏ماند، هر چه باشی باش اما ما را باش.

 

اگر تو دیوی ما دیو را فرشته کنیم               و گر تو گرگی ما گرگ را شبان کردیم

بسا یخی بفسرده کز آفتاب کرم               فسردگیش ببردیم و خوش روان کردیم

چرا شکفته نباشی؟! چو برگ می‏لرزی؟          چه ناامیدی از ما؟ که را زیان کردیم؟

بسا دلی که چو برگ درخت می‏لرزید                    بآخرش بگزیدیم و باغبان کردیم

 

و دیگر آنکه به یاد داشته باشیم که او هر چیزی را تربیت می‏کند. البته شاید بعضی بر این سخن من خرده بگیرند و بگویند: رب‏العالمین یعنی تربیت کننده موجوداتی چون انسان و جن که برخوردار از درک و شعور می‏باشند، از این‏رو تربیت شامل کلم و کرفس و کاهو نمی‏شود.

ولی من به جهت اطمینان خاطر بیشتر، از آیه‏ای دیگر یاد کنم که می‏گوید:

«هو ربُّ کلِ شیء»

خداوند هر چیزی را تربیت می‏کند و از همین‏جا می‏شود فهمید که همه چیز تربیت پذیر است و ضمناً معلوم می‏شود که خداوند کلاس نمی‏گزارد یعنی همان کسی که عیسی مسیح را تربیت می‏کند بذر ریحان و نعنا را هم تربیت می‏کند.



:: موضوعات مرتبط: باران حکمت، ،
:: برچسب‌ها: درس انسان شدن,
نویسنده : طاهر ماستری فراهانی
تاریخ : یک شنبه 24 آذر 1392
زمان : 19:5
باران حکمت 8 - عرفان را از لک لک بیاموزیم!


عرفان را از لک لک بیاموزیم!

 

تفسیر آیه شریفه: الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعَالَمِین(الفاتحة/2)

دیده‏اید که گاه از سفال چندین کاسه کوچک می‏سازند که هر کدام به دیگری آب می‏دهد، کاسه اول به کاسه دوم و سومی به چهارمی و همین‏طور تا آخر.

کاسه‏ها اگر چه به ظاهر از یکدیگر آب می‏ستانند اما در حقیقت آب از هیچ‏کدام نبوده بلکه از مخزن می‏آید که البته آنهم ناپیداست.

حال، ما آدم‏ها نیز چیزی شبیه همان کاسه‏های سفالی هستیم، اگر چه به ظاهر از دستان یکدیگر دریافت کرده و چیزی می‏ستانیم اما آنچه به چنگ می‏آوریم از خزانه حق است:

« و إن مِن شیءٍ الا عندنا خزائنه»

که البته غیب و ناپیداست.

جان فدای آنچه ناپیداست باد

بنابراین هیچ‏کس از خود چیزی ندارد: أنتم الفقراء

یاد امام (ره) بخیر که می‏فرمود: هر چه هست اوست و از اوست.

مگر به روی دل آرای یار ما ورنه

به هیچ وجه دگر کار بر نمی‏آید

درست مثل سنگ‏های آسیای قدیم که پیوسته می‏چرخیدند و گندم‏ها را آرد می‏کردند اما چرخش آنها نه از خود بلکه از آبی بود که در زیر همان سنگ‏ها در گردش بود، و البته دیده هم نمی‏شد و کافی بود لحظه‏ای آب بند آید یا از حرکت بایستد، همانجا بود که سنگ‏ها نیز بر جای خود قفل و میخ‏کوب می‏شدند.

کسی که در باجه بانک نشسته و پیوسته پول‏های خرد و درشت را به دست او می‏سپارند او هم بلافاصله به صندوق واریز می‏کند، و اگر چنین نکند و حتی کمترین رقم آن به جیب بزند از کار محروم و از گردونه خارج می‏شود.خداوند نیز کسانی را که سپاس دیگران را از آن خود می‏دانند و به نام خود تمام می‏کنند برای همیشه از الطاف و مواهب خود محروم می‏سازد.

و چه شبیه است داستان ما و خدا و سنگ آسیا با آب.

لبیک لبیک ای کرم سودای توست اندر سرم   

ز آب تو چرخی می‏زنم مانند چرخ آسیا

آبیش گردان می‏کند او نیز چرخی می‏زند   

گر آب را بندد خدا او هم نمی‏جنبد زجا

حال که ماجرا از این قرار است و در حقیقت سر نخ و سر رشته همه کارها از اوست پس اگر حمد و ستایشی نیز هست باید ویِژه او باشد و «الحمد‏لله» همین حقیقت را باز می‏گوید: یعنی سپاس از آن خداوند است.

و این خود حقیقتی است که به قول مولانا حتی مرغان آسمان نیز بر زبان داشته و زمزمه می‏کنند.

او از لک لک یاد می‏کند و می‏گوید: این مرغ بی‏جهت لک لک را زمزمه نمی‏کند بلکه می‏خواهد بگوید: خدایا! همه چیز از آن توست، حمد، ملک، نعمت و... زیرا لک لک به زبان عربی یعنی مال توست، مال توست.

عارف مرغانست لک‏ لک، لک لکش دانی که چیست؟

حمدُ لک و الامرُ لک و الملکُ لک یا مستعان!

البته اینکه حمد از آن خداوند است خود موجب آن نمی‏شود که ما خدمت و زحمت دیگران را نادیده انگاریم بلکه در روایات آمده است:

من لم یحمد الناس لم یحمدالله

کسی که زحمت و تلاش دیگران را و در یک سخن خوبی‏ها و محاسن مردم را ستایش و سپاس نگوید نمی‏تواند سپاس‏گزار خداوند باشد.

بنابراین، تشویق و سپاس از مردم بسیار مهم است ولی مهم‏تر آنست که کسانی که مورد تشویق و سپاس قرار می‏گیرند تشویق‏ها را به حساب خود واریز نکنند بلکه با خود بگویند:

این همه آوازها از شه بود

گرچه از حلقوم عبدالله(بنده) بود

درست مثل کسی که در باجه بانک نشسته و پیوسته پول‏های خرد و درشت را به دست او می‏سپارند او هم بلافاصله به صندوق واریز می‏کند، و اگر چنین نکند و حتی کمترین رقم آن به جیب بزند از کار محروم و از گردونه خارج می‏شود.خداوند نیز کسانی را که سپاس دیگران را از آن خود می‏دانند و به نام خود تمام می‏کنند برای همیشه از الطاف و مواهب خود محروم می‏سازد.

 

التماس دعا

 

نظر یادتون نره!



:: موضوعات مرتبط: باران حکمت، ،
:: برچسب‌ها: تفسیر تمثیلی سوره حمد - تفسیر قرآن برای نوجوانان,
نویسنده : طاهر ماستری فراهانی
تاریخ : یک شنبه 26 آبان 1392
زمان : 18:55
باران حکمت 7 - تفسیر بسم الله الرحمن الرحیم


تفسیر تمثیلی سوره مبارکه حمد

 

تفسیر: « بسم الله الرحمن الرحیم »

 

ادیم زمین سفره عام اوست

برخی میوه فروش‏ها را دیده‏ای که میوه‏های ریز و گاه کم آب و لک‏دار خود را جلوی مغازه و در دسترس همه قرار می‏دهند اما میوه‏های درشت و آب‏دار و سالم را ته مغازه و توی صندوق و ویژه آدم‏های خاص نگه‏داری می‏کنند.

رحمت خداوند هم مثل میوه‏ها دو گونه است رحمتی که عمومی است و در دسترس همه.

ادیم زمین سفره عام اوست        بر این خوان یغما چه دشمن چه دوست

 

رحمتی هم خاص، و آن ویژه انسان‏هایی است که از ویژگی‏های خاصی برخوردارند.

پس اگر عزتی است و یا آرامشی و یا صفایی و یا لذتی دو گونه است.

کس ندیدست ز مشک ختن و نافه چین       آنچه من هر سحر از باد صبا می‏بینم

بوی خوش را هم از مشک ختن و هم از باد صبا می‏توان شنید ولی بوی خوش از مشک شنیدن کار همه است اما از باد صبا دیدن ویژه حافظ و کسانی همچون اوست.

و تفاوت این دو بوی خوش از زمین تا آسمان است.

بنابراین رحمان و رحیم هر دو یعنی خداوندی که بر خوردار از رحمت است ولی رحمن به‏معنای برخورداری از رحمت عام که نثار عموم می‏شود و رحیم یعنی برخوردار از رحمت خاص که ویژه انسان‏های ویژه(مومنان) است.

« و کان بالمومنین رحیما »

 

* ادیم: پوسته ، ادیم زمین: سطح زمین(منظور کل کره ی زمین است)



:: موضوعات مرتبط: باران حکمت، ،
نویسنده : طاهر ماستری فراهانی
تاریخ : جمعه 10 آبان 1392
زمان : 12:10
باران حکمت 6 - اخلاص را از گل بياموزيم !


 

 

تفسير آيه شريفه « اياک نعبد و اياک نستعين »

عبادت وقتي مزه مي‏دهد که خالص باشد. شير را اگر با آب درهم آميزيم حجم آن زياد خواهد شد اما بي‏مزه مي‏شود، و ديگر نه آن رنگ را دارد و نه آن طعم و نه آن غلظت و سنگيني و نه آن ارزش را.

عبادت هم همين‏طور است وقتي مزه مي‏‏دهد و ارزش دارد که خالص باشد يا فقط به خاطر خدا باشد.

اساساً خلوص و خالص بودن به هر کجا و در هر چيزي که پا نهد ارزش و بها مي‏بخشد.

ببين! شراب نجس اگر خالص باشد قيمت آن از شراب ناخالص و دردآميز بيشتر است. حال وقتي که خالص بودن و قاطي نداشتن به شراب آلوده قيمت مي‏بخشد اگر اعمال پاک انساني به خلوص آراسته شوند يعني از سر اخلاص صورت پذيرد چه ارزش و بهايي خواهد يافت.

براي گل‏ها چه فرقي مي‏کند که در باغ و پيش چشم رهگذران باشند و يا در کوه هيماليا و دور از نظاره ديگران. بياييم اخلاص را از گل‏ها ياد بگيريم، ما هم به دنبال ديده شدن نباشيم بلکه در هواي او بوده و رضاي او را دنبال کرده و عبادت‏هاي خود را خالص کنيم، زيرا تنها عبادت خالص است که بالا مي‏رود و اگر بالا برود چه برکاتي که فرود مي‏آورد.

و «اياک نعبد» يعني اگر من در يک اداره، وقت نماز، اولِ همه به نمازخانه آمده و به نماز مي‏ايستم نه از ترس حراست است و نه به خاطر اينکه مرا اهل نماز بدانند و در نتيجه نسبت به من خوشبين شده و امتيازات لازم را کسب نمايم، و نه به خاطر اين است که از اين رهگذر جلب اعتماد ديگران نمايم.

«اياک نعبد» يعني اگر به ديگران در سلام کردن پيش دستي مي‏کنم  نه به خاطر اين است که در نگاه مردم آدمي افتاده و متواضع جلوه کنم، يا اگر با مردم گرم مي‏گيرم نه به خاطر اين است که بگويند فلاني خون گرم است يا روابط عمومي او قوي است بلکه به خاطر اين است که تو دوست داري اينگونه باشم.

عبادت يعني کار با اخلاص کردن

يادت باشد پول‏دارها هميشه از هر چيزي خالص آن‏را مي‏خواهند يعني پول خوب مي‏دهند جنس خوب را هم مي‏خرند.

شما هيچ وقت ديده‏اي که کسي با ماشين آخرين مدل خود کنار يک ميوه فروشي پارک کند و وارد مغازه شده و ميوه‏هاي درهم را از دم برداشته و در پاکت بريزد؟

خدا هم که در همين سوره حمد خواندي و شنيدي که مالک است و اصلاً از او داراتر کسي نيست، پس او هم عبادت ناب و خالص را مي‏خواهد البته حق هم دارد چون پاداش خوبي هم مي‏دهد.

البته بهتر است عبادت را کمي معنا کنيم چون تا بگوييم عبادت ذهن و خيال، خيلي‏ها مستقيم متوجه تسبيح و سجاده و مهر و پيشاني مهر بسته و يا پيوسته خم و راست شدن و لب‏ها را به نشانه‏ ذکر گفتن بالا و پايين کردن، مي‏شود.

خيلي آسان و روشن بگويم: هر کاري که به خاطر خدا صورت پذيرد عبادت است، پس اگر کسي خم شود و پوسته خربزه يا موزي از سر راه مردم برداشته و به کناري بياندازد آنهم به خاطر خدا و نه جلب توجه و نگاه ديگران، عبادت کرده است.

پرستاري که بيمار خود را خوب مراقبت مي‏کند و يا پانسمان او را به موقع و با دقت تعويض مي‏کند و براي او هيچ تفاوت نکند که بيمار براي خود کسي است يا نه، يا کسي دارد يا نه، يا کسان او حضور دارند يا نه، بلکه تنها براي خدا انجام دهد او عبادت کرده است.

پس عبادت يعني کار با اخلاص کردن.

کار با اخلاص يعني انسان همان رفتاري را داشته باشد که گل‏ها دارند.

شما ببين گل‏ها چه ديده شوند و چه ديده نشوند شکفته و عطرافشاني مي‏کنند و برايشان ديده شدن يا نشدن يکسان است.

براي گل‏ها چه فرقي مي‏کند که در باغ و پيش چشم رهگذران باشند و يا در کوه هيماليا و دور از نظاره ديگران.

بياييم اخلاص را از گل‏ها ياد بگيريم، ما هم به دنبال ديده شدن نباشيم بلکه در هواي او بوده و رضاي او را دنبال کرده و عبادت‏هاي خود را خالص کنيم، زيرا تنها عبادت خالص است که بالا مي‏رود و اگر بالا برود چه برکاتي که فرود مي‏آورد.

درختان جنگل را نديده‏اي که عرق مي‏کنند و از خود ترشحاتي بروز داده و به آسمان فرستاده و به ابرها مي‏رسانند، ابرها نيز بارور شده و فرو مي ريزند، و از اين روست که هميشه سبز و خرم و با نشاط‏‏اند.

«من اصعد الي الله خالص عبادته اهبط الله عزّ و جلّ افضل مصلحته»

هر کس که عبادت خالص خود را به سوي خداوند بالا فرستد، او نيز آنچه صلاح و مصلحت و خير وي در آن است فرود آورده و نازل مي‏کند.



:: موضوعات مرتبط: باران حکمت، ،
نویسنده : طاهر ماستری فراهانی
تاریخ : یک شنبه 5 آبان 1392
زمان : 18:13
باران حکمت 5 دیواری محکم تر از دیوار چین


دیواری محکمتر از دیوار چین !

گاه در بعضی محله‏ها قطعه زمین‏هایی هست که ساخت و سازی در آن صورت نگرفته و اطراف آن نیز دیوار و حصاری وجود ندارد، و از همین رو به خرابه تبدیل شده و هر کس خاکروبه‏ها یا زباله‏ها و آشغال‏های خود را و یا هر چیز دور ریختنی را در آنجا می‏ریزد. اما همین‏که گرداگرد آن دیوار کشیده می‏شود کسی به آن حریم نزدیک نمی‏شود.

انسان هم اگر بدون قرآن باشد به زمین بی‏دیوار می‏ماند و خرابه خواهد شد و هر کس هر خلاف و تخلفی که در سر دارد به سراغ او می‏آید و با کمک او کار خود را پیش می‏برد.

ولی کسی که اهل قرآن است گویی که به گرد خود دیواری کشیده باشد و بدین وسیله به امان و امنیت دست می‏یابد.

اساساً قرآن مجموعه حصارها و دیوارهایی است که انسان به دور خود می‏کشد تا از گزند و آزار در امان باشد.

به همین دلیل به هر مجموعه آیات «سوره» می‏گویند.

سوره از «سور» و به معنای دیوار است، البته دیواری که در اطراف یک شهر یا سرزمین کشیده می‏شود مثل دیوار چین.

البته یادت باشد که دیوار چین اگر چه زیباست و تماشایی ولی آنرا تنها برای تحقیق و تماشا بنا نکرده‏اند بلکه  برای امنیت آن سرزمین بنا شده است.

قرآن کریم نیز اگر چه زیبا و تماشایی است ولی تنها برای دیدن و خواندن نازل نشده بلکه برای آن است که به وسیله آن خود را از شیطان و شیطنت‏ها در امان بداریم.



:: موضوعات مرتبط: باران حکمت، ،
نویسنده : طاهر ماستری فراهانی
تاریخ : یک شنبه 28 مهر 1392
زمان : 18:34
باران حکمت 4 نفت فروشی که زاهد دهر بود !


نفت فروشی که زاهد دهر بود !

 

در اینجا قصّه‏ای یاد کنم از اولیای خوب خدا که قرآن را زندگی می‏کرد و نه بازی.

جان‏پرور است قصه ارباب معرفت    رمزی برو بپرس حدیثی بیا بگوی

«حسین نفتی»، نفت فروش بود به حوزه آمد و درس خواند و به او « شیخ حسین » گفتند و چون زهد و تقوا را پیشه  کرد به «شیخ‏حسین زاهد» معروف شد.

شیخ حسین زاهد می‏گوید:

مادرم پیر و زمین‏گیر بود، هر روز ساعتی معین برای او ظرف گذاشته و بعد هم می‏آمدم آن ظرف را برداشته و می‏بردم و تخلیه می‏کردم و می‏شستم و می‏آوردم و در گوشه‏ اتاق می‏گذاشتم. یک روز ظرف را گذاشتم و از اتاق بیرون آمدم ولی یادم رفت برگردم.

ساعتی بعد که یادم آمد با عجله به اتاق مادرم رفتم. و او سخت عصبانی بود به همین خاطر تا مرا دید با لگد به ظرف زد و ترشح کرد و تمام بدن و لباسم نجس و آلوده شد، اما هر چه بود مادرم بود و به احترامش سرم را پایین انداخته و هیچ نگفتم تا مبادا از من ملول و دلتنگ شود. لذا خیلی آهسته ظرف را برداشتم و بیرون آمدم. وقتی کارم تمام شد و برگشتم مادرم با یک دنیا محبت و سوز و پشیمانی نگاهم کرد و گفت حسین! نجست کردم؟ و من برای اینکه او را شاد کرده و لبخند را بر لب‏های او ببینم به او گفتم: مادر! یادت هست وقتی که بچه بودم چقدر تو را نجس کردم حالا یک بار هم تو ما را نجس کن، مگر چه می‏شود؟

حال من این داستان را گفتم تا با قرآن زندگی کردن را به گونه‏ای محسوس و ملموس نشان داده باشم.

شیخ حسین چون با قرآن زندگی می‏کرد، در آن خلوت که جز خدا کسی شاهد نبود هرگز سخنی نگفت که مادرش آزرده خاطر شود زیرا توصیه و سفارش قرآن را شنیده و آویزه گوش خود قرار داده که: 

« فَلا تَقُل لهما اُف »

مبادا با مادرت با پدرت سخنی بگویی که آنان‏را رنجیده و غمناک سازد.

از این رو نسبت به برخورد تلخ مادر هیچ نگفت و وقتی هم که پاسخ داد سخنی نگفت که مادر را خسته و رنجور کند بلکه با یک دنیا ملاحت و لطف خاطره دوران کودکی خود را به نشان سپاس یادآورش شد.

تا دانه‏ای نکاشته‏ای هیچ مراقبت نمی‏خواهد اما همین‏که دانه را در زمین کاشتی پیوسته باید مواظبت کنی و آب و کود و سمپاشی بجا و به اندازه و مناسب را فراموش نکنی.

انسان هم همین‏طور است. تا سوی قرآن نیامده و در وادی قرائت و خواندن و به کار بستن آن گامی نزده از ناحیه شیطان در امان است و شیطان هیچ کاری با او ندارد چون همان است که شیطان می‏خواهد اما همین‏که پای در این وادی می‏نهد، هجمه‏ها و حمله‏ها و وسوسه‏ها یکی از پس دیگری در می‏رسد و اینجاست که:

 

در پناه لطف حق باید گریخت

و توصیه قرآن کریم نیز همین است:

فاذا قرات القرآن فاستعذ بالله من الشیطان الرجیم

وقتی که قرآن می‏خوانی از شر شیطان دست به دامان خداوند باش

از این‏رو گفته‏اند: یکی از آداب خواندن قرآن کریم استعاذه است.

«استعاذه» از ریشه «عوض» و یا «عیاض» بوده و به معنای چسبیدن و پیوستن است، و به خداوند استعاذه کردن به معنای دست به دامان او شدن است.

و خداوند نیز پناه خواهد داد زیرا که پناه ‏دهنده و ایمنی بخش است.

پس بنابراین استعاذه گفتن نیست بلکه حرکت و اقدام است درست مثل وقتی که رگ‏بار تگرگ بی‏وقفه می‏بارد تو نمی‏گویی پناه می‏برم به سقف بلکه با شتاب تمام خود را به زیر سقف می‏کشانی، و این همان معنی استعاذه و پناه بردن است.

پس اگر قرآن کریم می‏گوید:

هنگام خواندن قرآن استعاذه کن و به خداوند پناه ببر، نه به این معناست که اعوذ بالله بگو، اگر چه گفتن این سخن نیز سنت پیامبر بوده و مستحب است، اما در اینجا منظور آن است که به سوی خداوند حرکت کن و خود را دامن کشان به دامان او برسان.



:: موضوعات مرتبط: باران حکمت، ،
نویسنده : طاهر ماستری فراهانی
تاریخ : پنج شنبه 18 مهر 1392
زمان : 16:16
باران حکمت 3 - اگر قرآنی نباشیم قربانی می‏شویم!


 

اگر قرآنی نباشیم قربانی می‏شویم!

 

دیده‏اید که گوسفند‏ها را قربانی می‏کنند و دیده‏اید که با گوسفندهای قربانی چه می‏کنند! با پشم‏شان فرش ساخته و به زیردست و پا می‏اندازند و از پوست‏شان دف ساخته و مطربان از چپ و راست بر آنها کوفته و اسباب عیش و کیف و لذت دیگران را فراهم می‏سازند، و گوشت‏شان را هم با ضربه ساطور و زخم‏ چاقوهای تیز قطعه قطعه کرده و هر قطعه‏ای را یکی با خود می‏برد تا سفره‏اش را رنگین ساخته و طعم و مزه‏ای دیگر بخشد، و در این میان چه چیزی نصیب گوسفند بیچاره می شود؟ هیچ!

 

مثل قالی باف‏‏ها که یک نگاه به نقشه داشته و یک نگاه به قالی و بر اساس آن قالی آویخته خود را می‏بافند، ما نیز باید چشم به نقشه قرآن داشته و براساس آن تار و پود زندگی خود را ببافیم، ما نیز اگر قرآنی نباشیم شیطان و شیطان صفتان پوست‏مان را یکجا آنهم به شیوه‏‏ای لطیف و زیبا درست مثل کندن پوست گوسفندان، بر می‏کنند.

یعنی همانطور که گوسفند را می‏خوابانند و در برابر آن خم شده و با ارادت و تواضع لب را بر پای آن نهاده و در آن پیوسته می‏دمند و گوسفند هم غرورآمیز باد کرده و بزرگ و بزرگتر می‏شود، و آنگاه با چاقویی تیز و برنده بر آن زخمی زده و پوست را یکجا جدا می‏کنند، با ما نیز همین رفتار را خواهند کرد!

یعنی با تملق‏ها، چاپلوسی‏ها و کرنش‏های زیرکانه و رندانه خود و با حرف‏های فریبا و فریبنده از قبیل: تو جوانی، شخصیت داری، باید آزاد باشی...، ما را باد کرده و خرج لذائذ و عیش‏ها و خوشی‏های بی‏حصر و حساب خود می‏کنند، و از این میان ما چه سود می‏بریم؟ هیچ!

ما باید با قرآن زندگی کنیم نه بازی

اینکه می‏گوییم قرآنی باشیم نه به این معناست که پیوسته قرآن را به کف داشته و همچون سجاده  نشینی با وقار آنرا همواره زمزمه کنیم، زیرا این کار اگر چه خاصیت و برکت خود را دارد، اما این کجا و آن کجا که بر طبق آن رفتار کرده و زندگی کنیم.

قرآن را گشودن و تنها به خواندن آن بسنده نمودن چیزی شبیه رفتن به گلزار است که البته با دیدن گل‏ها روح و روان آدمی تازه می‏شود اما این کجا و چیدن گل‏ها و عطر و گلاب آنها را گرفتن و هم خود و هم دیگران را معطر و خوشبو کردن کجا؟

یادمان باشد ما نمی‏توانیم همیشه با قرآن باشیم، به این معنا که آنرا همواره گشوده و در همه حال تلاوت کنیم اما باید کاری کرد که قرآن همیشه با ما باشد.

روشن‏تر بگویم: درست مثل قالی باف‏‏ها که یک نگاه یک نقشه داشته و یک نگاه به قالی و بر اساس آن قالی آویخته خود را می‏بافند، ما نیز باید چشم به نقشه قرآن داشته و براساس آن تار و پود زندگی خود را ببافیم، و این یعنی با قرآن زندگی کردن. ولی متاسفانه بسیاری از ما با قرآن بازی می‏کنیم؟ و فرق‏هاست بین بازی کردن و زندگی کردن.

بازیگرهای سینما را دیده‏ای؟ دیده‏ای که بعضی با نقش خود بازی می‏کنند یعنی تا دوربین‏ها روشن و تصویربرداران تصویر بر می‏دارند آنها نیز حس و حال خود را دارند اما همین‏که دوربین‏ها خاموش و از آنها تصویربرداری نمی‏شود از حال و حس خود خارج شده و همین کسی که تا چند لحظه پیش مثل ابر بهاری اشک می‏ریخت حالا با رفیق خود قهقه مستانه سر می‏دهد. ولی از سوی دیگر البته بازیگرهای دیگری هم هستند که با نقش خود زندگی می‏کنند یعنی تا مدتی که نقش را به عهده دارند حال و هوای آن را نیز با خود دارند، حال چه در برابر دوربین باشند و چه نباشند و چه کسی آنها را تماشا کند و یا نه، طبیعی است که این‏گونه بازیگران چهره شده و اسطوره می‏شوند و در خاطره‏ها می‏مانند. این‏گونه بازیگرها در هر فیلمی بازی نمی‏کنند و اگر در فیلمی بازی کنند آن فیلم پر فروش شده و گیشه‏ها پر و صف‏های طولانی برای تماشا تشکیل شده و میلیون‏ها سود و سرمایه در جیب تهیه کننده و کارگردان و دیگر عوامل سرازیر می‏شود.

یادمان باشد قرآن هم نقشی است که در اختیار ماست و اما پاره‏ای از ما با این نقشبازی می‏کنیم. یعنی در جمع و در پیش نگاه تیز دیگران قرآنی رفتار می‏کنیم درست مثل مادری که پیش چشم دیگران با دختر خود با یک دنیا رفاقت و ملاطفت و مهربانی سخن می‏گوید اما در خلوت و در خانه که دیگر چشم هیچ غریبه‏ای او را نظاره نمی‏کند گاه جهت خطای کوچکی که کرده است تلخ‏ترین ناسزاها را نثار او خواهد کرد، درست مثل همان بانویی که همیشه در فیلم‏ها نقش مادری عطوف و پر مهر بازی می‏کرد اما هیچ‏گاه در خانه خود و برای دختر خود مادری نکرد تا جایی که دختر بیچاره برای همیشه او را ترک گفته و از او فاصله گرفت.

و همین خود برای ما هشداری است که اگر ما نیز با قرآن بازی کنیم بین ما و قرآن جدایی حتمی و مسلم است.

 



:: موضوعات مرتبط: باران حکمت، ،
نویسنده : طاهر ماستری فراهانی
تاریخ : چهار شنبه 17 مهر 1392
زمان : 20:15
باران حکمت 2 - قرآن باید توی سر باشد نه روی سر!



 

به دختر بچه‌ات می‌گویی: دوستت دارم.

می‌گوید: اگر راست می‌گویی یك بستنی برایم بخر!

و این نشان می‌دهد كه بچه‌ها هم به خوبی می‌دانند كه دوستی و عشق، علامت و نشان دارد و نشانه آن عمل و اقدام است.

پس ما نیز اگر خدا را دوست داریم باید دست به كار شده و دستورات او را به كار بسته و به خواسته‌های او تن در دهیم.

و البته دستورات و خواسته‌های خداوند هم به تمامی و یك جا در كتاب آسمانی او «قرآن كریم» آمده است.

پس قرآن بخوانیم.

دیو بگریزد از آن قوم که قرآن خوانند (حافظ)

«فأقرؤوا ما تَیَسَّر من القرآن»

تا آنجا که می توانید قرآن بخوانید

و البته به دنبال خواندن باید بکوشیم تا آن را فهمیده و در پی آن دستوراتش را به کار بندیم.

 

جان چو دیگر شد، جهان دیگر شود

یک سبد سیب سرخ را اگر بر سر نهاده و در کوچه و بازار راه بیفتی نه تنها نیرو و انرژی به تو نمی بخشد بلکه رمق و توان تو را هم خواهد گرفت، اما اگر از میان آن همه سیب تنها یکی را قاچ زده و در دهان نهاده و مصرف کنی تو را نیرو و نشاط می بخشد.

قرآن همان سبد سیب سرخ است که با تمام تاسف برخی از ما شبهای قدر بر سر گرفته و احترام می کنیم بی انکه حتی آیه ای در جان و و جودمان جاری شود و یا در زندگی خود به کار بندیم.

جان من! قرآن باید توی سر قرار گیرد نه روی سر! و باید در دل و جان ما جای گیرد و نه فقط بر زبان!

 

چون به جان در رفت جان دیگر شود

جان چو دیگر شد جهان دیگر شود (اقبال لاهوری)

 

اما متاسفانه ما چون کودکی که غذا را به دهان گذاشته و به جای آنکه فرو برد به بیرون می ریزد، بسیاری از ما نیز آیات قرآنی را تنها در زبان و دهان داریم و آن را خوب و با تجوید و ترتیل می خوانیم اما بجای آن که در دل و جان جای دهیم فرسنگها از حقیقت آن دوریم و فاصله می گیریم.



:: موضوعات مرتبط: باران حکمت، ،
نویسنده : طاهر ماستری فراهانی
تاریخ : سه شنبه 16 مهر 1392
زمان : 22:32
باران حکمت 1 - پیش درآمد


باران حکمت (تفسیر تمثیلی قرآن)

 

پیش درآمد

 

استاد بی مثال تمثیل است و طبق یک عادت پسندیده که از استادش به ارث برده است، هر گاه، بر مرکب سخن سوار می شود، پیوسته سخنش را با چاشنی مثال همراه می کند، چه، معتقد است که آراستن کلام به زعفران تمثیل، مزه سخن را در کام جانها دلپذیرتر می‌کند.

حالا دیگر، مردم، به یُمن جعبه جادویی تلویزیون، «حاج آقا محمد رضا رنجبر» را بهتر می شناسند، همان روحانی موقری که روزهای نخست، لحظاتی پیش از اذان مغرب، به سرعت برق و باد بر صفحه تلویزیون ظاهر می شد و در ظرف یک دقیقه، نکته ای نغز را با یک شاخه نباتِ مثال، به بیننده هدیه می کرد و مخاطب را تا ساعتها بعد به فکر فرو می برد.

او این روزها نیز در "سمت خدا"، ویژه برنامه خوش ساخت شبکه سه سیما، ساعتی پس از اذان ظهر به روی آنتن می رود، و باز عطر معرفت می پراکند.

...الغرض اینکه چندی پیش، از این روحانی باصفا، مجموعه ای گرانسنگ در تفسیر تمثیلی آیات قرآن، با عنوان «باران حکمت»، روانه بازار کتاب شد که نوید و مژده ای فرح بخش بود و هست مَر کسانی را که حوصله و مجال کافی برای خواندن تفسیرهای خشک و فنی قرآن را ندارند.

باری!این پیش درآمد را به عرض رساندیم تا بگوییم که اگر توفیق، یار و مددکار کارمان باشد، برآنیم تا آهسته و پیوسته، گزیده هایی از این کتاب خواندنی را به محضر عزیز دوستداران قرآن، تقدیم نموده، همگان را میهمان سفره گشوده کلام الهی گردانیم.

و اینک نخستین قطره از این "باران حکمت" نثار دلهای عطشناک شما:

 

«شما در برابر آینه اگر خندان باشی چهره‌ای خندان می‌بینی و اگر گریان باشی چهره‌ای گریان را تماشا می‌کنی؛ این دنیا هم آینه‌وار است، از این‌رو شما همان می‌بینی که هستی و انجام می‌دهی.

هر دست که دادند همان دست گرفتند

این فرمولی است که قرآن کریم دارد و می‌گوید:« إِنْ أَحْسَنْتُمْ أَحْسَنْتُمْ لِأَنْفُسِكُمْ وَإِنْ أَسَأْتُمْ فَلَهَا» یعنی اگر خوبی کنی خوبی می‌بینی و اگر بدی کنی بدی می‌بینی."(اسراء/7)

 



:: موضوعات مرتبط: باران حکمت، ،
:: برچسب‌ها: تفسیر تمثیلی قرآن کریم,
نویسنده : طاهر ماستری فراهانی
تاریخ : سه شنبه 16 مهر 1392
زمان : 21:56

صفحه قبل 1 2 صفحه بعد


.:: This Template By : Theme-Designer.Com ::.